آقا ارمیاآقا ارمیا، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 8 روز سن داره

کودکانه

خاطرات عید 1393

تحویل سال 1393 ساعت 20:27 شب پنجشنبه ،شگون سال 1393 گل پسرم آقا ارمیاست بعد از تحویل سال من و بابایی و آقا ارمیا آماده شدیم و به خونه بابابزرگ که البته چون عمو محمدشون کربلا بودند و بابابزرگ شون اونجا تشریف داشتند رفتیم و بعد از یک ساعتی به خونه باباعلی اومدیم و شام سبزی پلو با ماهی رو همگی نوش جون کردیم و ساعت 1بامداد بود که به خونه برگشتیم.   مرواریدهای پسرنازنینم تو عید نمایان شد و وقتی به پسرم  با لیوان آب میدم  دندوناش صدا  میکنه قربون مرواریدای قشنگت بشم مامانی .   روز جمعه که اولین روز فروردین 1393 هم میشه صبح آماده شدیم و به خونه عمه ...
16 فروردين 1393

پسر گلم آقا ارمیا عیدت مبارک

زلال ترین شبنــم شــادی را همیشه بر لبانت آرزو دارم نه برای امروزت بلکه برای فردای هر روزت عیدت مبارک . . بهار ثانیـه ثانیـه مـی آید و اینــجا کسی هست که به اندازه شکوفه های بهاری برایت آرزوهای خوب دارد . . نه زمستانی باش که بلـرزانی و نه تابستــانی باش که بسـوزانی بهاری باش که برویانی پسر قشنگم عیدت مبارک  ...
9 فروردين 1393

کمی تا نوروز 1393

پسرگلم کم کم داریم به عیدنوروز سال 1393نزدیک میشیم و این عید اولین عیدیه که پسرم کنار سفره هفت سین پیش ما میشینه و شگون خونه ما میشه انشالله قدم پرخیر و برکتت روزی حلال رو به سفره ما  وارد کنه . من و پسرم آقا ارمیا تا 26سرکار رفتیم و بعد ازون موندیم خونه تا خونه رو تمیز کنیم شیرین پسرم چون داره دندون در میاره یه ذره بی قراری میکنه تا اون مرواریدهاش در نیاد آروم و قرار نمیگیره . پسر شیرین تر از قندو نباتم رو من و زنعمو مهدیس به آتلیه بردیم و عکس های قشنگ قشنگ از پسرم  گرفت ولی گفت بعد عید آماده میشه  و تا بعد عید باید چشم انتظار عکس های خوشگل پسرم باشیم. ...
6 فروردين 1393

شروع غذای کمکی آقا ارمیا+خاطره ها

7دی ماه به پسرم اولین غذا رو که فرنی بود دادم خیلی مشتاقانه میخورد فدای پسرگلم بشم تا 2هفته اول با شیر مامانیش واسش فرنی و حریره درست میکردم ولی کم کم شیرپاستوریزه استفاده کردم که عادت کنه هرهفته شنبه غذای جدید واسه پسرم درست میکنم هفته سوم واسه آقاارمیا سوپ درست کردم پسرگل مامان الحمدالله خوب غذا میخوره و بدغذا نیست این هفته پسرم سرما خورده یه چندروزی مرخصی گرفتم و موندم خونه تا گل پسرم بهتر بشه . پسرگلم واکسن 6 ماهگیش رو 8 دی نوش جون کرد که البته خیلی اذیت نشد .  آقا ارمیا از 6 ماهگی میتونه یه ذره بشینه و خودشو کنترل کنه و تو استخر بادی میذارمش و اسباب بازیهاش رو میریزم تو است...
6 فروردين 1393

دفتر خاطره

آقا ارمیا رو از 4 ماه و نیم داخل روروئک گذاشتم که البته هنوز پاهاش کامل به زمین نمیرسه ولی بازی میکنه  و دوست داره مخصوصا فرمان روروئک رو همیشه میخوره ارمیا جونم کلا هر چی دم دستش بیاد تو دهنش   میذاره راستی این رو نگفتم پسرم خیلی ددری شده فقط دوست داره بره بیرون به مامانی و باباییش رفته آخه من و بابایی آخر بارداریم خیلی بیرون می رفتیم هوا هم عالی بود نه سرد بود و نه خیلی گرم بالاخره  یک  دقیقه خونه بند نمیشدیم یا خرید بودیم و واسه این وروجک وسیله می خریدیم  یا پیاده روی می رفتیم .  پسر گلم 5 ماه و نیم که بود صداشو سر میده و جیغ می کشه مخصوصا موقعی که داخل روروئک...
6 فروردين 1393

خاطرات گل پسر مامان آقا ارمیا

   پسر نازنینم واسه خودش آقا شده آقا ارمیا نزدیک3 ماهشه خیلی دوست داره صحبت کنه وقتی باهاش حرف میزنیم گوش میده بعد سعی میکنه که ادا کنه من و بابایی با آقا ارمیا تمرین میکنیم وقتی به پسرم میگم بگو   بابا   و براش درست تلفظ میکنم تلاش میکنه که تکرار کنه و میگه   با   بعد از کمی مکث ـ باـ    بعدی رو میگه و من قربون اون بابا گفتن با فاصلش میرم مامانی گلم، باباییش هم با آقا ارمیا کلمه مامان رو تکرار می کنه و پسرم ماما رو به چه قشنگی با اون صدای ظریفش میگه   . و...
6 فروردين 1393

اولین مسافرت آقا ارمیا

اواخرمهرماه تصمیم گرفتیم که برای زیارت امام رضا به مشهدمقدس بریم و پسرم رو هم برای اولین بار به پابوس آقا امام رضا ببریم بنابراین قرار شد که به اتفاق خاله جون عصمت و ضحی جونی و خاله جون عارف با هم بریم بار سفر بسته شد و 27 مهر روز شنبه ساعت 2 حرکت کردیم هوا خیلی خوب بود و بابایی گازش رو  گرفت که به شب برنخوریم و زودتر برسیم به همین خاطر تو راه زیاد توقف نکردیم فقط جنگل گلستان رو  که رد کردیم برای خوندن نماز و  چای خوردن یه یک ساعتی وایستادیم و بعدش به   راهمون ادامه دادیم حوالی ساعت 11 بود که رسیدیم و  به خونه خاله معصومه شون رفتیم و خاله یه چای دبش و لب سوز به ما داد ...
6 فروردين 1393

جشن ختنه سوران + عکس های آقا ارمیا

من و بابایی تصمیم گرفتیم که آقا ارمیا تو تابستون ختنه بشه و جشن ده روزگی با جشن ختنه سوران رو با هم بگیریم واکسن 2 ماهگی پسرم 9 شهریور زده شد و بعد از واکسن زدن پسرم روز 21 شهریور ساعت 18 روز 5 شنبه به روش لیزری ختنه شد قربون پسرم برم خیلی گریه کرد ما هم خیلی پشیمون شدیم ولی چاره ای نبود بالاخره باید این کار انجام میشد حداقل وقتی بزرگ بشه یادش نمی مونه ولی خداروشکر بعداز اینکه خونه آوردیمش بی قراری و گریه نکرد روز شنبه به دکتر نشون دادیم گفت میتونین حموم ببرینش به خونه مامان بزرگ رفتیم و پسرم رو حموم برد . چندتا از عکسهای  بعداز ختنه آقا ارمیا   به دلیل اینکه تو تابستون مراسم زیاد بود ...
6 فروردين 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به کودکانه می باشد